وقتی خدا بخواهد مورچه ای را نابود کند به او دو بال می دهد تا غذای پرندگان شود.
جمله ای را که خواندید یکی از زیباترین جملاتی است که در کتاب سال بلوا خواهید خواند. کتاب سال بلوا یکی از معروف ترین کتاب های عباس معروفی نویسنده شهیر معاصر ایرانی است که سال هاست از کشور خارج شده. در این مقاله قصد داریم پس از مرور کوتاه بر زندگی عباس معروفی و تاثیری که شیوه زندگی اش بر آثارش گذاشته بود به معرفی و نقد کتاب سال بلوا بپردازیم هر آنچه را که لازم است شما پیش از خواندن این کتاب بدانید بیان کنیم. در بررسی کتاب سال بلوا از عباس معروفی در این مقاله همراه ما باشید.
این نویسنده پر حاشیه در اردیبهشت 1336 در بازارچه نایب السلطنه تهران به دنیا آمد و تحصیلات دوران دبیرستان خود را در مدرسه مروی طی کرد. او به حوزه موسیقی سینما و ادبیات علاقه داشت و پس از چندین سال معلمی و کار در ارکستر ها پا به دنیای ادبیات گذاشت. ابتدا داستان هایی را در مجله احمد شاملو و تحت نظر وی و هوشنگ گلشیری به چاپ رساند اما با چاپ رمان سمفونی مردگان به صورت رسمی به نویسندگان معاصر پیوست و در میان مردم شناخته شد چرا که اولین اثر وی موفق به دریافت چندین جایزه خارجی شد و به زبان های مختلف دنیا ترجمه شد. عباس معروفی به سبب همکاری با نویسندگانی سیاسی چون احمد شاملو وارد حیطه سیاسی نویسی شد و پس از پلمپ کانون نویسندگان و نجات مدارک حیاتی اعضای آن و پس از توقیف نشریه گردون که خود موسس آن نیز بود، به دلیل بازجویی های سیاسی زیاد از کشور خارج شد و به آلمان رفت و تحت نظر بورس هاینریش بل به آموزش داستان نویسی پرداخت.
کتاب سال بلوا به بررسی پیشامد های چند سال آخر سلطنت رضا شاه در شمال کشور و جنگ جهانی دوم و درگیری ها با روسیه می پردازد.نوشا یا نوش آفرین دختر عزیز کرده یک سرهنگ است که با خانواده و با امید های فراوان از شیراز به سنگسر می روند تا پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی کنند اما بر اثر جو مردسالارانه جامعه و در بحبوحه جنگ جهانی دوم خیالات او یکی پس از دیگری باطل می شوند. در ابتدای داستان نوشا دل در گرو حسینا کوزه گر گرو می گذارد و پس از مدتی نه چندان طولانی این دلدادگی را بیهوده می یابد و با دکتری به نام معصوم زندگی مشترک را آغاز می کند. در اواخر داستان نتیجه این ازدواج فارغ از عقل و احساس را به صورت زندانی شدن نوشا در خانه توسط معصوم می بینیم. چرا که معصوم از قصه علاقه نوشا به حسینا در گذشته آگاه شده و به بهانه جذامی بودن نوشا او را کتک میزند و در خانه زندانی می کند.اما حسینا بدون توجه به اتفاق هایی که برای نوشا می افتد به دنبال اهداف اجتماعی خود و پیدا کردن برادرش است. نوش آفرین در زمان حال به تعریف خاطرات گذشته خود می پردازد.
با توجه به این که کتاب سال بلوا دومین اثر عباس معروفی است بسیاری معتقدند که این کتاب از ظرافت کمتری نسبت به اولین اثر وی برخوردار است اما در این کتاب شما شاهد شخصیت پردازی های فوق العاده قوی عباس معروفی هستید به طوری که با هیچ یک از شخصیت های داشتان احساس غریبگی نخواهید کرد و با وجود آن که تعداد شخصیت های داستان زیادند سرنوشت هیچ یک ناتمام نمی ماند و شما از همه چیز آگاه خواهید بود.
عباس معروفی داستان را در هفت شب روایت می کند و شما قصه بلوا را از زبان اول شخص در شب های فرد و از زبان سوم شخص یعنی نوشا در شب های زوج می خوانید. برخی معتقدند این کتاب تنها به بررسی پیشامدها و رخدادهای روزانه پرداخته و با معرفی کردن شخصیت های بسیار خواننده را دچار گمراهی می کند در حالی که عباس معروفی با پرداختن به جزئیات شخصیت ها آن ها را برای خوانندگان ملموس کرده و اجازه گمراهی را به آنان نمی دهد. با توجه به این که معروفی در مقدمه خود این کتاب را به سیمین دانشور و سیمین بهبهانی و مادرش تقدیم کرده از ابتدا انتظار دارید که نقش زنان را در این کتاب پر رنگ ببینید اما در کتاب تنها بر مردسالاری پرداخته شده و زنان تنها نقش قربانیان خاموش و منفعل را ایفا می کنند مانند نوشا که به یک ازدواج اجباری تن داد و نتوانست از علاقه خود به حسینا داستانی زیبا خلق کند و سرنوشت خود و مردم منطقه اش را تغییر دهد اما در داستان همواره شاهد درک سیاسی صحیح نوشا و تجزیه و تحلیل رخداد های منطقه توسط او هستیم.
کتاب سال بلوا که از جنجالی ترین آثار عباس معروفی است گاهی از زبان اول شخص و گاهی از زبان سوم شخص به بررسی داستان می پردازد. داستان در 7 شب روایت می شود و در شب های فرد راوی اول شخص است و در شب های زوج سوم شخص. در نتیجه شما هرگز از لحن یکنواخت داستان خسته نخواهید شد. در داستان شخصیت های بسیاری وجود دارند و سرگذشت افراد زیادی نقل می شود اما به دلیل شخصیت پردازی قوی عباس معروفی نیازی نیست که نگران باشید چرا که از سرنوشت همه آن ها با خبر خواهید شد و سرنوشت هیچ یک از دید شما پنهان نخواهد ماند. همان طور که گفتیم در کتاب سال بلوا شما با یکی از پرطرفدار ترین موضوعات تمام دوران ها در ایران مواجه خواهید شد و چیزی نیست جز ظلم هایی که در حق زنان شده است. در کتاب نوشا به ازدواجی اجباری تن خواهد داد و با وجود سطح فکر بالایی که دارد نمی تواند جلوی مردان جامعه بایستد و در نهایت تسلیم می شود و معصوم او را در خانه حبس می کند. مطلب را با یکی از معروف ترین پاراگراف های کتاب سال بلوا به پایان می رسانیم.
حسینا گفت:”میدانی اولین بوسه جهان چطور کشف شد؟”
دستش تا آرنج گِلی بود، گفت که در زمان های بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دستش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.
معرفی کتاب سمفونی مردگان که با بیوگرافی کوتاهی از نویسنده آغاز میشود و اشارهی کوتاهی به شخصیتها و اتفاقات داستان دارد و بعد از تشریح فضای داستان و بررسی علل نامگذاری آن به «سمفونی مردگان» به بیان سبک نوشتاری و دیدگاه نویسنده میپردازد.
عباس معروفی متولد سال 1336 در تهران است. او فارغالتحصیل رشتهی هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در مدارس تهران بوده.
اولین کتاب عباس معروفی با نام «روبهروی آفتاب» مجموعهداستانی بود که در سال 1359 در تهران چاپ شد. اما با انتشار رمان «سمفونی مردگان» بود که نام عباس معروفی به عنوان یک نویسندهی بزرگ بر سر زبانها افتاد.
در توصیف کتاب سمفونی مردگان زیاد نوشتهاند و خواهند نوشت، اما با این حال یک پرسش در دل متن تا ابد جاودانه میماند. پرسشی که پاسخ به آن، رجوع به خلوت آدمی را میطلبد.
کدامیک از ما آیدینی در زندگی نداشتهایم، روح هنرمند او را دیوانه نکردهایم، او را به کشتن ندادهایم و در تکاپوی یافتن او خود را در ذهن وی نجستهایم؟
سمفونی مردگان داستان زندگی خانوادهی اورخانی است. پدر، جابر اورخانی یک تاجر موفق است که در کاروانسرا حجرهی آجیلفروشی دارد و با همسر و چهار فرزند خود در اردبیل زندگی میکند.
فصلهای سمفونی مردگان با موومان بیان شده است.
یوسف پسر بزرگ خانواده است که از نظر پدر بچهی خنگی است، پس از او دوقلوها آیدا و آیدین هستند و در آخر اورهان پسر کوچک خانواده که دردانهی خانواده است.
داستان در بین سالهای 1313 تا 1355 نقل میشود.
در سال 1320 و در زمان جنگ جهانی دوم یوسف که هر روز از ایوان محو تماشای چتربازهاست خود تصمیم میگیرد پرواز کند و با چتر بزرگ و سیاه پدر از بام میپرد و به چیزی شبیه انسان حیواننما بدل میشود، یک تکه گوشت مرده که مدام میبلعد.
پس از یوسف، آیدین است که دوست دارد ادامه تحصیل بدهد ولی پدر مخالف است و به اصرار مادر عصرها به حجره میرود اما اورهان که میخواست تنها وارث باشد به آیدین حرص میورزید، حسادت میکرد و دوست داشت آیدین سرش به همان کتابش گرم باشد.
«سمفونی مردگان» در ادامه به قیام پیشهوران و هشدارهای ایاز پاسبان به پدر میپردازد که مبادا پسرها از مدرسه اعلامیهی خطرناک بیاورند و از آن پس پدر به بازرسی دفتر و کتابهای آیدین میپردازد و از او میخواهد تحصیل را رها کند و کاسب شود، اما آیدین روی ادامهی تحصیل پافشاری میکند و همین سرپیچی عصبانیت پدر را در پی دارد.
اما آیدا، دختری که به دلیل زیبایی مسحورکنندهاش سختگیریهای متعصبانه را همواره روی سر خود دیده است و آنقدر به سکوت خو گرفته بود که تقریباً فراموش شده بود و وقتی در هفدهسالگی به عقد انوشیروان آبادانی درآمد، پدر در روز عروسی حاضر نمیشود و به تبریز میرود و حتی برای خداحافظی نمیآید و این ازدواج را ناموسدزدی مینامد.
بعد از رفتن آیدا به آبادان پدر بیحوصله میشود و بعد از چاپ شدن اشعار آیدین در روزنامه برآشفته میشود و به کمک ایاز پاسبان، استاد دلخون معلم آیدین را دستگیر و راهی تهران میکنند، اما آیدین همچنان مسلکمنش به زندگی خود ادامه میدهد.
سمفونی مردگان در ادامه به پیشنهاد حبس کردن آیدین در زیرزمین توسط ایاز و مخالفت پدر میپردازد و از فکر دیگری که جابر (پدر) در سر دارد سخن به میان میآورد. سوزاندن زیرزمین که تمام کتب، اشعار و دستنوشتههای آیدین در آنجا بود آن هم به دلیل رخ دادن کسوف و خرافهپرستی و منبع کفر دانستن زیرزمین توسط جابر. اینها سبب شد تا آیدین از خانه بیرون برود و مدتها به خانه بازنگردد.
آیدین در این مدت در کارخانهی چوببری میرزایان ارمنی کار میکرد و بعد از اینکه از قصد ایاز پاسبان برای به سربازی بردنش باخبر شد در زیرزمین کلیسای کنار خانهی میرزایان مخفی شد.
سورملینا برادرزادهی میرزایان هر روز برای آیدین روزنامه و کتاب میبرد و آیدین عاشق سورملینا میشود.
آیدین در همان دوران خبر خودسوزیِ آیدا را در روزنامه میخواند و پس از دو سال به خانه برمیگردد، یک سال پس از فوت آیدا، پدر نیز میمیرد اما وصیت میکند که باید همه چیز میان آیدین و اورهان تقسیم شود.
اینجاست که «سمفونی مردگان» درگیریِ دو برادر را به تصویر میکشد.
اورهان به آیدین مغز چلچله میخوراند و او را دیوانه میکند.
مادر پس از دیوانه شدن آیدین میمیرد و اورهان از پس نگهداری یوسف برنمیآید و با زدن سنگ به سر یوسف، او را میکشد و بعد از اینکه به علت عقیم بودن، دختر آیدین را تهدیدی برای ارث و میراث خود میبیند درصدد یافتن آیدین برمیآید تا مشکلات را حل کند.
آیدینی که بعد از مرگ سورملینا اوضاعش وخیمتر شده است. اورهان در مسیر یافتن او در بیابان پیرمردی را میبیند که در شمایلِ عزرائیل است.
روح اورهان از بدنش جدا میشود و خود را در قالب گرگهایی درنده میبیند و بر اثر برف و سرمای شدید به حالت مسخشده باقی میماند.
شرایط اقلیمی سرد و شهری که در زیر برف سفید مدفون است با فضای سیاه و تاریک و آتشسوزیهای موجود در داستان تضاد دیدنیای را به تصویر میکشد.
شخصیتپردازیهای عباس معروفی در سمفونی مردگان واضح، صریح و ساده است و با استفاده از سایهروشنهای خشن و تند و رنگی گویی یک پرتره را به تصویر کشیده است.
راویان داستان مختلف هستند و گاه از زبان شخصیتهای کتاب هستند و گاه به سومشخص بدل میشود.
اوج تکنیک یکّه زدن به خواننده زمانی در کتاب نمایان میشود که روایت از زبان سورملینا بیان میشود اما مشخص میشود که سورمه مرده است و همهی این اتفاقات در ذهن آیدین رخ داده است که حکایت از عشق شدید این دو به هم دارد.
چون درست به مانند یک سمفونی با مقدمهای آغاز میشود داستان با سرعت نسبتاً خوبی پیش میرود اما بهیکباره بعد از تشریح کلیات آهسته میشود و به جزئیات میپردازد و حتی متوقف میشود و دوباره اوج میگیرد.
الهام یکتا در کتاب «از ازل تا ابد» میگوید معروفی آگاهانه فصلهای «سمفونی مردگان» را موومان نامید چراکه دقیقاً ترتیب موومانهای یک سمفونی در آن اجرا شده است.
خود معروفی میگوید: «از همان ابتدا نام کتاب را "سمفونی مردگان" نامیدم چون همان موقع که این را مینوشتم به فرم سمفونی درمیآمد و شخصیتهای داستان در ذهنم سازبندی شده بود. مثلاً میدانستم که کدام شخصیت ویولن است، کدام ساز بادی مینوازد و کدام طبل است.»
در جای دیگر معروفی میگوید: «رمان بهصورت سمفونی نوشته شد چراکه هر سمفونی چهار موومان دارد و یک اورتور یا مقدمه. آیههای قرآن در ابتدای سمفونی مردگان برای زینت یا دل نیست بلکه اورتور میباشد.»
احمد طالبینژاد میگوید: «ساختمان رمان از منطق کلاسیکی بهره میبرد، منطق از کل به جزء رسیدن. در همان موومان اول قصهی اصلی رخ میدهد و در موومانهای بعد جزئیات شرح داده میشود، درست همانند یک سمفونی.»
و مردگانش همانطور که گفته شد به دلیل فضای سرد، سیاه و سنگین آن و البته نکتهی دیگری که گفتنش شاید از مرموز بودن داستان بکاهد.
«سمفونی مردگان» حکایت جامعهای غفلتزده است که روح روشن آیدین و فکر همیشهفعال او تنها بخش بیدار جامعه است که در زیر برف و سرما مرده است.
روحی که زیر بار غفلت و خاموشی شهر کمرش میشکند و تاب اینهمه سیاهی را نمیآورد و کارش به جنون میکشد.
آیدینی که با حجمهی مخالفت عظیمی از جانب ایازها، جابرها و اورهانها روبهرو و سرکوب میشود، با سورملینا و آیدای مرده مواجه میشود چگونه میتواند امید به زندگی داشته باشد؟
شاید همین دلیلی باشد تا بوی نفسهای خستهی آیدین و معناباختگی حاصل از تفکراتی که رنگوبوی نوشتههای ژان پل سارتر و کامو را دارد کلمات معروفی را در «سمفونی مردگان» فرا بگیرد.
ادبیات رنگباخته که انسان را موجودی منزوی و دور از اجتماع میداند که به دنیای بیگانهای رانده شده و معتقد است جهان هیچ ارزشی ندارد و زندگی انسان را به یک هستی تشویشیافته و پوچ تشبیه میکند که هیچ هدفی ندارد و از هیچ آغاز و به هیچ ختم میشود و در همانجا که باید پایان میپذیرد.
و این تعریف بیشباهت به زندگی پوچ و متریالیستی اورهان نیست.
«سمفونی مردگان» در اصل با دید اگزیستنسیالیسم معروفی نوشته شده است که هرکس سرنوشت خویش را رقم میزند و همین موضوع را میتوان به نامهای آیدین و اورهان بسط داد. اسامیای که هر دو مفهوم روشنایی را در بر دارد اما شخصیتهایی در تضاد هم میباشند. معروفی به نوعی عقیدهی خود را مبنی بر انسان پاک زاییده میشود و خود مسیر خود به سمت روشنایی یا تاریکی برمیگزیند را در «سمفونی مردگان» پیاده کرده و نشان داده که چطور اورهان روشنایی خود را خفه میکند و آیدین نور وجودش را شکوفا میکند.
به طور کلی میتوان تِم داستان را برادرکُشی و سرکوب روشنفکری تصور کرد که با توجه به دیدگاه اگزیستانسیالیسم عباس معروفی روشنفکر و یا کوتهبین بودن انسان در گروی شرایطی است که فرد برای روحش در نظر میگیرد. به طور خلاصه میتوان گفت که پیام «سمفونی مردگان» این است که ما نباید همانگونه که هستیم بمیریم، بلکه در مسیر آینده و برطرف کردن نقایص و ضعفها باید گذشته را سرمشق قرار دهیم.
(برنده جایزه بنیاد سورکامپ- 2001)
چکیده آدمها فقط یک نیمه از عمرشان را زندگی میکنند، من مال نیمه اول بودم و او نیمه دوم. آنکه نیمه اول عمرش را زندگی کرده است، برادری است که تلاش میکند تا پا جای پای پدر بگذارد؛ پدری مستبد و تمامیتخواه. و آنکه نیمه دوم را زیسته است، برادری است شاعر و روشنفکر، جوانی که نماد نسل روشنفکران معاصر ایران است. برادر روشنفکر در برابر ابتذال خانه و جامعه عصیان میکند، دل به عشق میسپارد و تلاش میکند اگر نه در جامعه لااقل در گوشه انزوایش دنیایی عاری از پستی و بدخواهی بسازد. برادر دیگر پیش میرود و به پدری دیگر بدل میشود. تضاد میان برادران ادامه مییابد و سرانجام یکی قربانی دیگری است. اما سرنوشت این هابیل و قابیل معاصر متأثر از هزاران رویداد تاریخی معاصر است؛ رویدادهایی که نه هابیل را چون گذشته باقی گذاردهاند و نه قابیل را. عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسنده مشهور ایرانی، 46 سال دارد، جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را به ناچار ترک گفته است. معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمره پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است.